مالنلغتنامه دهخدامالن . [ ل ِ ] (اِخ ) قریه ای به هرات دارای میوه های نیکو. (چهارمقاله چ قزوینی ص 31) : و میوه های مالن و کروخ در رسید که امثال آن در بسیار جایها بدست نشود. (چهارمقاله با تعلیقات معین ص 49</sp
مالینلغتنامه دهخدامالین . (ص ) در تداول این کلمه در ترکیب عطفی «خونین و مالین » به کار رود به معنی به خون آلوده شده و به خون کشیده شده . و رجوع به خونین شود.
مالونلغتنامه دهخدامالون . (اِخ ) یکی از شش دیهی بود که «عرب اشعریان » سر او مقامها ساختند و منزل گرفتند و آن شش دیه عبارت از ممجان و مالون و قزدان و سکن و جمرو کمیدان بود. (از تاریخ قم ص 32). و رجوع به کمیدان شود.