نیستیلغتنامه دهخدانیستی . (اِخ ) از شاعران قرن دهم تبریز است . او راست :چون شمع از آتش دل سوزی گرفته در من صد چاک در گریبان اشک آمده به دامن .رجوع به تحفه ٔ سامی ص 144 شود.
نیستیلغتنامه دهخدانیستی . (اِخ ) از شاعران قرن دهم و از مردم ری است . او راست :بی لب لعلت به بزمی جام نتوانم گرفت بی تو ای آرام جان آرام نتوانم گرفت .رجوع به تحفه ٔ سامی ص 163 شود.
نیستیلغتنامه دهخدانیستی . (حامص ) عدم . مقابل هستی به معنی وجود : ای دل مباش غافل یک دم ز عشق و مستی وآنگه برو که رستی از نیستی و هستی . حافظ. || معدومی . نابودی . فنا. ناپدیدی : هرکس قدم در حرم عالم نهاد هرآ
نپختگیلغتنامه دهخدانپختگی . [ ن َ پ ُ ت َ / ت ِ ] (حامص مرکب ) پخته نبودن . ناپختگی . مقابل پختگی . رجوع به پختگی شود. || خامی . بی تجربگی . کارنادیدگی .