باریکپیکرnarrow bodyواژههای مصوب فرهنگستانهواپیمایی که میان صندلیهای مسافری آن فقط یک راهرو وجود داشته باشد
narrowدیکشنری انگلیسی به فارسیباریک، کم پهنا، محدود کردن، باریک شدن، باریک کردن، خرد ساختن، خرد شدن، خرد کردن، محدود، تنگ، کوته فکر، دراز و باریک، ضیق
باریکپیکرnarrow bodyواژههای مصوب فرهنگستانهواپیمایی که میان صندلیهای مسافری آن فقط یک راهرو وجود داشته باشد