noisesدیکشنری انگلیسی به فارسیسر و صدا، صدا، اختلال، شلوغ، فریاد، طنین، خش خش، بانگ، امد و رفته، قیل و قال، پا رازیت، شایعه و تهمت، سروصدا راه انداختن، صدا راه انداختن، سر و صدا و اشوب کردن
چنگسازلغتنامه دهخداچنگساز. [ چ َ ] (نف مرکب ) چنگ زن . چنگ نواز. چنگ سرای : پیشت بپای صد صنم چنگساز باددشمنت سال و ماه بگرم و گداز باد. منوچهری .پس از سر یکی بزم کردند بازببازی گری می ده و چنگساز. اسدی .