دیر راهبگانnunnery1, convent1واژههای مصوب فرهنگستانبنا یا مجموعۀ بناهایی که راهبگان در آن زندگی میکنند
راهبگانnunnery2, convent2واژههای مصوب فرهنگستانگروهی از زنان تارک دنیا که در یک دیر راهبگان زندگی میکنند
دیر راهبگانnunnery1, convent1واژههای مصوب فرهنگستانبنا یا مجموعۀ بناهایی که راهبگان در آن زندگی میکنند
راهبگانnunnery2, convent2واژههای مصوب فرهنگستانگروهی از زنان تارک دنیا که در یک دیر راهبگان زندگی میکنند
دیردیکشنری فارسی به انگلیسیabbey, behindhand, belated, belatedly, cloister, convent, late, slow, monastery, nunnery, overdue, priory, tardily, tardy, temple