nurseدیکشنری انگلیسی به فارسیپرستار، دایه، مهد، پرورشگاه، مرهم گذار، پروراندن، پرستاری کردن، شیر خوردن، باصرفه جویی یا دقت بکار بردن
پرستارnurseواژههای مصوب فرهنگستانفردی که در زمینۀ اصول علمی و مهارتهای حرفهای مراقبت و درمان بیماران تحصیل کرده و در آن تبحر داشته باشد
nursesدیکشنری انگلیسی به فارسیپرستاران، پرستار، دایه، مهد، پرورشگاه، مرهم گذار، پروراندن، پرستاری کردن، شیر خوردن، باصرفه جویی یا دقت بکار بردن
nursedدیکشنری انگلیسی به فارسیپرستار، پروراندن، پرستاری کردن، شیر خوردن، باصرفه جویی یا دقت بکار بردن
nursesدیکشنری انگلیسی به فارسیپرستاران، پرستار، دایه، مهد، پرورشگاه، مرهم گذار، پروراندن، پرستاری کردن، شیر خوردن، باصرفه جویی یا دقت بکار بردن
nursedدیکشنری انگلیسی به فارسیپرستار، پروراندن، پرستاری کردن، شیر خوردن، باصرفه جویی یا دقت بکار بردن