nursesدیکشنری انگلیسی به فارسیپرستاران، پرستار، دایه، مهد، پرورشگاه، مرهم گذار، پروراندن، پرستاری کردن، شیر خوردن، باصرفه جویی یا دقت بکار بردن
nursedدیکشنری انگلیسی به فارسیپرستار، پروراندن، پرستاری کردن، شیر خوردن، باصرفه جویی یا دقت بکار بردن
nurseدیکشنری انگلیسی به فارسیپرستار، دایه، مهد، پرورشگاه، مرهم گذار، پروراندن، پرستاری کردن، شیر خوردن، باصرفه جویی یا دقت بکار بردن
nurseriesدیکشنری انگلیسی به فارسیکودکستان، گلخانه، پرورشگاه، قلمستان، شیر خوارگاه، نوزادگاه، محل نگاهداری اطفال شیر خوار
nurseriesدیکشنری انگلیسی به فارسیکودکستان، گلخانه، پرورشگاه، قلمستان، شیر خوارگاه، نوزادگاه، محل نگاهداری اطفال شیر خوار