agreeدیکشنری انگلیسی به فارسیموافق، موافقت کردن، موافق بودن، پسند امدن، اشتی دادن، ترتیب دادن، جلوس کردن، متفق بودن، سازش کردن، تن در دادن به، هم رای بودن، درست کردن
چوغریلغتنامه دهخداچوغری . [ غ َ ] (ترکی ، اِ) ماست که آب آن را گرفته باشند. ماست کیسه ای چغرات . (فرهنگ نعمةاﷲ). ماست و یا چغرلاتی که در کیسه باقی ماند پس از چکیدن آب وی (ناظم الاطباء). چکیده : وآن زر از تو باز خواهد آنکه تا اکنون از اوچوغری خوردی همی و طایفی و
گوغرلغتنامه دهخداگوغر. [ غ ِ ] (اِخ ) یکی از دهستانهای بخش بافت شهرستان سیرجان . این دهستان در شمال باختری بافت واقع و حدود آن بشرح زیر است : از طرف شمال به دهستان بلورد و کوه پنج ، از خاور به دهستان گیسکان ، از جنوب به دهستان فتح آباد و از باختر به دهستان بلورد. موقعیت آن کوهستانی و هوای آن