organicدیکشنری انگلیسی به فارسیارگانیک، الی، عضوی، سازمانی، اساسی، حیوانی، بنیانی، ذاتی، موثر درساختمان اندام، اندام دار، وابسته به شیمی الی، وابسته به موجود الی، اصلی
ترکیبات آلیorganic compoundsواژههای مصوب فرهنگستانترکیبهایی که بر زنجیرها یا حلقههای کربن استوارند و هیدروژن و در مواردی اکسیژن یا نیتروژن یا عنصر دیگری را د ربر دارند
ترکیبات آلی فرّارvolatile organic compoundsواژههای مصوب فرهنگستانمواد شیمیایی آلی که در دما و فشار معمولی بهآسانی تبخیر میشوند اختـ . تاف VOCs
organicدیکشنری انگلیسی به فارسیارگانیک، الی، عضوی، سازمانی، اساسی، حیوانی، بنیانی، ذاتی، موثر درساختمان اندام، اندام دار، وابسته به شیمی الی، وابسته به موجود الی، اصلی