overlapدیکشنری انگلیسی به فارسیهمپوشانی، رویهم افت، روی هم افتادن، رویهم افتادن، اصطکاک داشتن، اشتراک داشتن
overlapsدیکشنری انگلیسی به فارسیهمپوشانی، رویهم افت، روی هم افتادن، رویهم افتادن، اصطکاک داشتن، اشتراک داشتن
overlapsدیکشنری انگلیسی به فارسیهمپوشانی، رویهم افت، روی هم افتادن، رویهم افتادن، اصطکاک داشتن، اشتراک داشتن
همپوشانی آشیان،همپوشانی کُنامniche overlapواژههای مصوب فرهنگستانهمپوشانی منابع موردنیاز دو گونه در زیستگاه یا بومسازگانی مشترک
همپوشانی اوربیتالیorbital overlapواژههای مصوب فرهنگستانهمپوشانی دو اوربیتال اتمی از دو اتم متفاوت بهطوریکه الکترونهای آنها بین دو اتم مشترک باشد
همپوشانی شناورswinging overlapواژههای مصوب فرهنگستانهمپوشانیای که طول آن بسته به شرایط بهرهبرداری انتخاب میشود و در آن نیازی به قفل کردن مسیر نیست