هاونلغتنامه دهخداهاون . [ وَ ] (اِ) جوغن . جواز. چپسین . مهراس . کماره . ابزاری که در آن چیزی را می کوبند و نرم می کنند. (ناظم الاطباء). ظرفی فلزی (غالباً مسی ) یا سنگی که در آن ادویه و تخمهای گیاهان و غیره را با دسته ای کوبند. (حاشیه ٔ برهان ). جوازمانندی است که در آن چیزی کوبند. (منتهی الار
هاوونلغتنامه دهخداهاوون . (معرب ، اِ)معرب هاون و به همان معنی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). الذی یدق فیه الدواء و غیره و الاصل هاوون علی فاعول لانه یجمع علی هواوین . قیل هو عربی کانه من الهون و قیل معرب . (اقرب الموارد). معرب است . بر وزن فاعول و هاوَن گفته نمیشود، زیرا در زبان عربی اسمی بر
هاوندیکشنری عربی به فارسیخمپاره انداز , توپ کوتاه لوله , هاون , هاون داروسازي , خمپاره , شفته , ساروج کردن , باخمپاره زدن