pastدیکشنری انگلیسی به فارسیگذشته، سابقه، پیشینه، پیش، پیش از، دور از، در ماورای، قبلی، سابق، قدیمی، ماقبل، ماورای، پایان یافته، وابسته بزمان گذشته، گذشته از
patchدیکشنری انگلیسی به فارسیپچ، وصله، تکه، قطعه زمین، مشمع روی زخم، مدت، زمان معین، وصله ناجور، مسخره، وصله کردن، وصله دوزی کردن، تعمیر کردن، بهم جور کردن