دامگَردpaddockواژههای مصوب فرهنگستانمحوطۀ کوچک یا مرتعی محصور که برای چرا و گردش یک یا چند رأس دام در نظر گرفته میشود
حصاردیکشنری فارسی به انگلیسیcompass, compound , corral, fence, hold, kraal, paddock, paling, stockade, wall, yard