parkدیکشنری انگلیسی به فارسیپارک، گردشگاه، باغ ملی، پردیز، شکارگاه محصور، درماندگاه اتومبیل نگاهداشتن، اتومبیل را پارک کردن، قرار دادن
parchدیکشنری انگلیسی به فارسیپارچ، برشته کردن، بریان کردن، نیم سوز کردن، خشک شدن، تفتیدن، افتاب سوخته کردن