phasesدیکشنری انگلیسی به فارسیفاز، مرحله، صورت، لحاظ، منظر، وجهه، پایه، دوره تحول و تغییر، اهله قمر، وضع، مرحلهای کردن
posesدیکشنری انگلیسی به فارسیقرار می دهد، حالت، وضع، قیافهگیری برای عکسبرداری، ژست گرفتن، اقامه کردن، گذاردن، قرار دادن، وانمود شدن، قیافه گرفتن، خود نمایی کردن