paidدیکشنری انگلیسی به فارسیپرداخت شده، پرداختن، پرداخت کردن، تلافی کردن، پول دادن، دادن، کارسازی داشتن، بجا آوردن، انجام دادن، ادا کردن، هزینه چیزی را قبول کردن
حریق زمینیground fire, muck fire, organic soil fireواژههای مصوب فرهنگستانحریقی که در آن مواد آلی موجود در لایۀ خاک جنگل میسوزد متـ . حریق پوده peat fire
دولاخط تکرارrepeat sign, repeatواژههای مصوب فرهنگستانعلامتی برای نشان دادن نقطههای آغازین و پایانی قسمتی از یک قطعۀ موسیقی که باید تکرار شود
تکرار ماندهresidue repeatواژههای مصوب فرهنگستانفاصلهای در راستای طول محور زنجیر در صورتبندی مارپیچی به ازای واحد تکرارشوندۀ بسپار
تکراری ناهمسوی پایانیinverted terminal repeatواژههای مصوب فرهنگستانتوالیهای کوتاه یا مرتبط یا مشابه ناهمسو، در دو سر برخی از ترانَهشهها
تکراریهای پیاپی برساختهsynthetic tandem repeatواژههای مصوب فرهنگستانالیگونوکلئوتید برساختی که از توالیهای کوتاه تصادفی پشت سر هم تشکیل شده است