pitchدیکشنری انگلیسی به فارسیگام صدا، گام، قیر، استقرار، اوج، پرتاب، دانگ صدا، سرازیری، زیر و بمی صدا، لباب، درجه، ضربت باچوگان، اوجپرواز، جای شیب، پلکان، اردو زدن، پرتاب کردن، استوار کردن، نصب کردن، توپ را زدن، بر پا کردن
مایع قطعهشوییpickle liquor, pickling solution, pickleواژههای مصوب فرهنگستاناسیدی که پوستۀ اکسیدی را از سطح فلز میزداید