pinدیکشنری انگلیسی به فارسیپین، سنجاق، میخ، گیره، پایه سنجاقی، میخچه، میله برامدگی، میله بازی بولینگ، میخ کوچک ساعت، دستگیره در، گیره سر، گیره کاغذ، گیره لباس، میلهچوبی، متصل کردن، سنجاقزدن به، باسنجاق محکم کردن، متصل کردن به، گیر افتادن
منارک آبسنگیreef pinnacle, pinnacle reef, coral pinnacle, pinnacleواژههای مصوب فرهنگستانستون سنگی یا مرجانی منفرد و کوچکی که اغلب در نزدیکی سطح کولابِ خوست تشکیل میشود
بریدهشانهایpinnatifid, pinnisectedواژههای مصوب فرهنگستانویژگی برگی با حاشیۀ شانهای بریده یا شکافته و فرورفتگیها و لَپهای باریک یا نوکتیز که تقسیمات آن تا نیمه یا اندکی بیشتر ادامه داشته باشد
چاکشانهایpinnatisect, pinnatisectedواژههای مصوب فرهنگستانویژگی برگی دارای حاشیهای با بریدگیهای عمیق که به سمت رگبرگ میانی امتداد داشته باشد، اما بخشهای آن کاملاً از هم جدا نشود