pinchesدیکشنری انگلیسی به فارسیخرج کردن، تنگنا، نیشگون، مضیقه، موقعیت باریک، اندک، جآنشین، نیشگون گرفتن، قاپیدن
purpleدیکشنری انگلیسی به فارسیرنگ بنفش، رنگ ارغوانی، جاه و جلال، جامه ارغوانی، فرفیریه، ارغوانی کردن یا شدن، خون الودکردن، زرشکی