pleasدیکشنری انگلیسی به فارسیدرخواست ها، دادخواست، تقاضا، بهانه، پیشنهاد، عذر، استدعاء، وعده مشروط، ادعا
playsدیکشنری انگلیسی به فارسینمایشنامه، بازی، نمایش، لهو، تفریح، نواخت، ورزش، نواختن ساز و غیره، سرگرمی مخصوص، بازی کردن، نواختن، زدن، تفریح کردن، الت موسیقی نواختن، رل بازی کردن، روی صحنه ء نمایش ظاهر شدن
pleadsدیکشنری انگلیسی به فارسیمی گوید، لابه کردن، درخواست دادن، درخواست کردن، عرضحال دادن، در دادگاه اقامه یا ادعا کردن
باغ سرگرمیpleasure garden,pleasure groundواژههای مصوب فرهنگستانباغ یا هر محل عمومی برای تفرّج که بهدلیل عرضة انواع سرگرمیها با بوستانهای شهری تفاوت دارد
اصل لذتpleasure principle, pleasure-pain principleواژههای مصوب فرهنگستاناصلی که شوق ارضای غرایز را بر روان انسانها حاکم میداند