poursدیکشنری انگلیسی به فارسیمی ریزد، ریزش، تراوش بوسیله ریزش، مقدار ریزپ چیزی، ریزش بلا انقطاع و مسلسل، ریختن، جاری شدن، پاشیدن، روان ساختن، افشاندن، باریدن
parchدیکشنری انگلیسی به فارسیپارچ، برشته کردن، بریان کردن، نیم سوز کردن، خشک شدن، تفتیدن، افتاب سوخته کردن