powerدیکشنری انگلیسی به فارسیقدرت، برق، توان، نیرو، اقتدار، حکومت، سلطه، زور، سلطنت، عظمت، بنیه، نیرومندی، توش، زبر دستی، پا، بازو، قدرت دید ذره بین، سلطهنیروی برق، برتری، نیرو بخشیدن به، نیرومند کردن، زور بکار بردن، تهمتن
ولتآمپرسنجvolt-ampere meter, apparent power meterواژههای مصوب فرهنگستانابزاری برای اندازهگیری توان ظاهری (apparent power)
powerدیکشنری انگلیسی به فارسیقدرت، برق، توان، نیرو، اقتدار، حکومت، سلطه، زور، سلطنت، عظمت، بنیه، نیرومندی، توش، زبر دستی، پا، بازو، قدرت دید ذره بین، سلطهنیروی برق، برتری، نیرو بخشیدن به، نیرومند کردن، زور بکار بردن، تهمتن