phrasingدیکشنری انگلیسی به فارسیبیان کردن، پند وامثالبعبارت دراوردن، تعبیر دراوردن، تعبیر کردن، کلمه بندی کردن
prongدیکشنری انگلیسی به فارسیشاخه، چنگک، چنگال، زبانه، تیزی چنگال، تیزی دندان، شاخه رود یانهر، شعبه، با چنگک صاف کردن، با چنگک سوراخ کردن، دارای چنگک یا چنگال کردن
sprangدیکشنری انگلیسی به فارسیصعود کرد، پریدن، لی لی کردن، جهش کردن، جهیدن، قابل ارتجاع بودن، حالت فنری داشتن