pressدیکشنری انگلیسی به فارسیمطبوعات، فشار، پرس، چاپ، جراید، دستگاه پرس، ماشین چاپ، مطبعه، ازدحام، منگنه، ماشین فشار، جمعیت، فشار دادن، فشردن، پرس کردن، فشار وارد اوردن بر، وارد اوردن، ازدحام کردن، اتو زدن، فشار اوردن، چلاندن
مطلب خبریnews release, press release, media releaseواژههای مصوب فرهنگستانمطلب یا مطالبی که روابطعمومیها درخصوص یک یا چند موضوع آماده میکنند و برای درج و پخش در اختیار رسانهها قرار میدهند
pressدیکشنری انگلیسی به فارسیمطبوعات، فشار، پرس، چاپ، جراید، دستگاه پرس، ماشین چاپ، مطبعه، ازدحام، منگنه، ماشین فشار، جمعیت، فشار دادن، فشردن، پرس کردن، فشار وارد اوردن بر، وارد اوردن، ازدحام کردن، اتو زدن، فشار اوردن، چلاندن