programدیکشنری انگلیسی به فارسیبرنامه، پروگرام، دستور، دستور کار، مرام، روش کار، نقشه، برنامه تهیه کردن، برنامه دار کردن، برنامه نوشتن
برنامه ۳programواژههای مصوب فرهنگستانسامانة نظاممندی از خدمات و فعالیتها و فرصتها که به دستیابی به اهداف کمک میکند
programmeدیکشنری انگلیسی به فارسیبرنامه، پروگرام، دستور، دستور کار، مرام، روش کار، نقشه، برنامه تهیه کردن، برنامه دار کردن، برنامه نوشتن