programmeدیکشنری انگلیسی به فارسیبرنامه، پروگرام، دستور، دستور کار، مرام، روش کار، نقشه، برنامه تهیه کردن، برنامه دار کردن، برنامه نوشتن
programmeدیکشنری انگلیسی به فارسیبرنامه، پروگرام، دستور، دستور کار، مرام، روش کار، نقشه، برنامه تهیه کردن، برنامه دار کردن، برنامه نوشتن
programmeدیکشنری انگلیسی به فارسیبرنامه، پروگرام، دستور، دستور کار، مرام، روش کار، نقشه، برنامه تهیه کردن، برنامه دار کردن، برنامه نوشتن
برنامۀ اوقات فراغتleisure programmeواژههای مصوب فرهنگستاندر برنامههای گردشگری ویژۀ آموزش زبان، بخش تفریحی فعالیتهای تنظیمشده برای گردشگران زبانآموز برطبق قرارداد
برنامۀ بازاریابیdemonstrator programmeواژههای مصوب فرهنگستانبرنامهای برای به نمایش گذاشتن جدیدترین هواگَردهای غیرنظامی برای جلب نظر مشتریان بالقوه