projectدیکشنری انگلیسی به فارسیپروژه، طرح، نقشه، پروژه افکندن، طرح ریختن، نقشه کشیدن، طرح ریزی کردن، برجسته بودن، پیش افکندن، پرتاب کردن
پروژهprojectواژههای مصوب فرهنگستانمجموعۀ فعالیتهای موقت و هدفمند برای تولید محصول یا ارائۀ خدمت یا کسب نتایج مشخص با زمان و هزینه و منابع معین
پروژۀ بازopen projectواژههای مصوب فرهنگستانپروژهای که هنوز تکمیل نشده یا در صورت تکمیل شدن، حسابهای پروژه بهدلیل ابهامات یا اختلافات هنوز بسته نشده است
پروژۀ بستهclosed projectواژههای مصوب فرهنگستانپروژهای که تمام شده یا نیمهکاره رها شده است و هیچ بودجهای به آن تخصیص داده نمیشود