prolongatingدیکشنری انگلیسی به فارسیطولانی شدن، طولانی کردن، امتداد دادن، دراز کردن، امتداد یافتن، بتاخیر انداختن، بطول انجامیدن
تطویلprolongation, elaborationواژههای مصوب فرهنگستانایجاد مواد هارمونیک و کنترپوآنی در یک قطعه از راه شاخوبرگ دادنِ خطی ساختار بنیادی آن
ادامۀ تحلیلیanalytic continuation, analytic prolongationواژههای مصوب فرهنگستاندر آنالیز مختلط، توسیع دامنۀ تحلیلی بودن یک تابع تحلیلی