provideدیکشنری انگلیسی به فارسیفراهم کند، تهیه کردن، مجهز کردن، تدارک دیدن، میسر ساختن، وسیله فراهم کردن، اماده کردن، مقرر داشتن، تهیه دیدن، تامین کردن، توشه دادن
providesدیکشنری انگلیسی به فارسیفراهم می کند، تهیه کردن، مجهز کردن، تدارک دیدن، میسر ساختن، وسیله فراهم کردن، اماده کردن، مقرر داشتن، تهیه دیدن، تامین کردن، توشه دادن
ارائهکننده مراقبتهای سلامتprovider of health care, providerواژههای مصوب فرهنگستانفرد یا نهاد دارای صلاحیت حرفهای و قانونی که به ارائۀ خدمات مراقبت سلامت میپردازد
فراهمساز اَبرcloud providerواژههای مصوب فرهنگستانهستار یا شخص یا سازمانی که مسئول گسترش دادن زیرساخت و ارائۀ خدمات به کاربران اَبر است