provesدیکشنری انگلیسی به فارسیثابت می کند، ثابت کردن، اثبات کردن، عیار گرفتن، در امدن، نمونه گرفتن، محک زدن
priesدیکشنری انگلیسی به فارسیپره ها، کنجکاوی، فضولی، اهرم، دیلم، فضول، فضولانه نگاه کردن، بادقت نگاه کردن، کاوش کردن، با دیلم یا اهرم بلند کردن، سر و گوش آب دادن
praysدیکشنری انگلیسی به فارسیدعا می کند، نماز خواندن، دعا کردن، مناجات کردن، بدرگاه خدا استغاثه کردن، درخواست کردن، خواهش کردن، خواستار شدن
دلاوریدیکشنری فارسی به انگلیسیbraveness, bravery, courage, gallantry, prowess, stoutness, valiance, valor
زبردستیدیکشنری فارسی به انگلیسیadroitness, artifice, craft, deftness, dexterity, facility, hand, prowess, skill