putدیکشنری انگلیسی به فارسیقرار دادن، پرتاب، گذاشتن، انداختن، ارائه دادن، تقدیم داشتن، ترجمه کردن، تعبیر کردن، بفعالیت پرداختن، بکار بردن، ترغیب کردن، ثبت کردن، تعویض کردن
poutsدیکشنری انگلیسی به فارسیتوهم، لب کلفتی، جلو امدگی لبها، لب را بزیر اویختن، اخم کردن، لب ولوچه را جمع کردن
پوستکَن دستیbarking iron, bark spudواژههای مصوب فرهنگستاننوعی پوستکَن به شکل ابزاری دستی با تیغهای باریک و تیز و هلالی، برای کندن پوست بینه
spudدیکشنری انگلیسی به فارسیاسپرد، سیب زمینی، کج بیل، چاقوی کوتاه، بیلچه مخصوص کندن علف هرزه، با بیل کندن