punishesدیکشنری انگلیسی به فارسیمجازات می کند، مجازات کردن، تنبیه کردن، کیفر دادن، ادب کردن، گوشمال دادن، سزا دادن
punishedدیکشنری انگلیسی به فارسیمجازات، مجازات کردن، تنبیه کردن، کیفر دادن، ادب کردن، گوشمال دادن، سزا دادن
ponesدیکشنری انگلیسی به فارسیپونه، قلنبه، نان بیضی شکلارد ذرت، نان شیر مال، کسیکه ورق بازی رابر میزند