purgeدیکشنری انگلیسی به فارسیتمیز کردن، پالایش، تطهیر، پاک کردن، پاکسازی کردن، زدودن، خالی کردن، تهی کردن، تنقیه کردن، تطهیر کردن، تبرئه کردن، تصفیه کردن
purgesدیکشنری انگلیسی به فارسیتمیز کردن، پالایش، تطهیر، پاک کردن، پاکسازی کردن، زدودن، خالی کردن، تهی کردن، تنقیه کردن، تطهیر کردن، تبرئه کردن، تصفیه کردن
purgationsدیکشنری انگلیسی به فارسیخلوص، پالایش، تطهیر، تنقیه، تصفیه، روانپاکسازی، برائت، پاک سازی، تصفیه و تزکیه نفس بوسیله هنر
purgationsدیکشنری انگلیسی به فارسیخلوص، پالایش، تطهیر، تنقیه، تصفیه، روانپاکسازی، برائت، پاک سازی، تصفیه و تزکیه نفس بوسیله هنر