put upدیکشنری انگلیسی به فارسیبالا بردن، کنار گذاردن، بسته بندی کردن، در ظرف گذاردن، کنسرو کردن، بیگودی بگیسو زدن، بناء کردن، برگزیدن
putدیکشنری انگلیسی به فارسیقرار دادن، پرتاب، گذاشتن، انداختن، ارائه دادن، تقدیم داشتن، ترجمه کردن، تعبیر کردن، بفعالیت پرداختن، بکار بردن، ترغیب کردن، ثبت کردن، تعویض کردن
poutsدیکشنری انگلیسی به فارسیتوهم، لب کلفتی، جلو امدگی لبها، لب را بزیر اویختن، اخم کردن، لب ولوچه را جمع کردن
put-uponدیکشنری انگلیسی به فارسیقرار دادن بر، تحمیل کردن بر، استفاده کردن از، سود بردن از، طعمه قرار دادن
put-upدیکشنری انگلیسی به فارسیپر کردن، کنار گذاردن، بسته بندی کردن، در ظرف گذاردن، کنسرو کردن، بیگودی بگیسو زدن، بناء کردن، برگزیدن
putدیکشنری انگلیسی به فارسیقرار دادن، پرتاب، گذاشتن، انداختن، ارائه دادن، تقدیم داشتن، ترجمه کردن، تعبیر کردن، بفعالیت پرداختن، بکار بردن، ترغیب کردن، ثبت کردن، تعویض کردن
putدیکشنری انگلیسی به فارسیقرار دادن، پرتاب، گذاشتن، انداختن، ارائه دادن، تقدیم داشتن، ترجمه کردن، تعبیر کردن، بفعالیت پرداختن، بکار بردن، ترغیب کردن، ثبت کردن، تعویض کردن