لغتنامه دهخدا
قنم . [ ق َ ن َ ] (ع مص ) بوی گرفتن است . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج ). || تباه گردیدن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || تری رسیدن اسب و غیره را پس چرکین و گردآلود گردیدن از نشستن غبار بر آن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج ).