rachisesدیکشنری انگلیسی به فارسیrachises، ساقه، تیره پشت، اندام ساقهای یا محوری، مهرههای پشت، ستون فقرات، دیرک مشترک
رخششلغتنامه دهخدارخشش . [ رَ ش ِ ] (اِمص ) درخشش . رخشیدن . (ناظم الاطباء). عمل رخشیدن . صفت رخشیدن . رخشندگی . درخشندگی . تابناکی . تابندگی . تابش : به رخشش بکردار تابان درخشی که پیچان پدید آید از ابر آذر. ؟ (از لغت فرس اسدی نسخه ٔ خطی نخ
یرقسزلغتنامه دهخدایرقسز. [ ی َ رَ س ِ ] (ترکی ، ص ) بیگناه و بیجرم . (ناظم الاطباء). و رجوع به یرق شود.