radioدیکشنری انگلیسی به فارسیرادیو، با رادیو مخابره کردن، پیام رادیویی فرستادن، رادیویی، مربوط به رادیو
رده ردهلغتنامه دهخدارده رده . [ رَ دَ / دِ رَ دَ / دِ] (ق مرکب ) صف صف . (از لغت فرس اسدی نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ نخجوانی ). رجارج . (یادداشت مؤلف ) : زیبا نهاده مجلس و خالی گزیده جای ساز وشراب پیش