rambleدیکشنری انگلیسی به فارسیخرگوش، سخن بی ربط، سخن بی معنی، ولگردی، پریشانی، بی هدفی، سر گردانی، کردن، پرسه زدن
ramblesدیکشنری انگلیسی به فارسیrambles، سخن بی ربط، سخن بی معنی، ولگردی، پریشانی، بی هدفی، سر گردانی، کردن، پرسه زدن
scrambledدیکشنری انگلیسی به فارسیتقلا کرد، املت درست کردن، تقلا کردن، بزحمت جلو رفتن، با دست و پا بالا رفتن