rambleدیکشنری انگلیسی به فارسیخرگوش، سخن بی ربط، سخن بی معنی، ولگردی، پریشانی، بی هدفی، سر گردانی، کردن، پرسه زدن
ramblesدیکشنری انگلیسی به فارسیrambles، سخن بی ربط، سخن بی معنی، ولگردی، پریشانی، بی هدفی، سر گردانی، کردن، پرسه زدن
ولگرددیکشنری فارسی به انگلیسیbum, gadder, hobo, idle, loafer, loiterer, vagabond, vagrant, rambler, roamer, stray, stroller, tramp