پیرگرگلغتنامه دهخداپیرگرگ . [ گ ُ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) گرگ بزادبرآمده . گرگ سالخورده . گرگ کهنسال . || اصطلاحی ستایش آمیز، کنایه از مردی آزموده و باتجربه و گربز و دلیر : بیامد پس آن بی درفش سترگ پلیدی سگی جادویی پیرگرگ . دقیقی (از شاهنامه ٔ
پرپریلغتنامه دهخداپرپری . [ پ ِ پ ِ ] (ص ) در تداول عوام ، سخت باریک و تنک و نازک (جامه و نان وجز آن ) آنگاه که عیب باشد. یک عبای پِرپِری (در زمستان آنگاه که جامه ٔ سطبر ضرور است ). یک تکه نان پرپری (قطعه ای از نان سخت نازک و تنک که سیری نیاورد).
نادردیکشنری فارسی به انگلیسیinfrequent, one-off, rara avis, rare, recherché, scarce, singular, uncommon, unique, unusual
خارق العادهدیکشنری فارسی به انگلیسیcolossal, exotic, freakish, legendary, out-of-the-way, phenomenal, rara avis, singular, supernatural, unusual