ratesدیکشنری انگلیسی به فارسینرخ ها، نرخ، سرعت، میزان، روش، درچند، ارزیابی کردن، شمردن، سنجیدن، نرخ بستن بر چیزی، بها گذاشتن بر، بر اورد کردن
routesدیکشنری انگلیسی به فارسیمسیرها، مسیر، راه، جاده، خط سیر، سمت، طرف، جریان معمولی، مسیر چیزیرا تعیین کردن
رطزلغتنامه دهخدارطز. [ رَ طَ ] (ع ص ) سست از موی و از هرچیزی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد).
یرتشلغتنامه دهخدایرتش . [ ی َ ت ِ ] (ترکی ، اِ) به زبان ترکی شهری را گویند. (آنندراج ). هم شهری . (ناظم الاطباء).
جدول نرخهاscale of charges, scale of rates, échelle des taxes (fr.)واژههای مصوب فرهنگستانجدول ردهبندی نرخهای مرسولات پُستی براساس وزن و طول مسیر آنها