rebelدیکشنری انگلیسی به فارسیشورشی، یاغی، متمرد، عاصی، طغیان گر، ادم افسار گسیخته، طغیان کننده، شوریدن، طغیان کردن، یاغی گری کردن، تمرد کردن، سرکشی کردن، سرکش
ربللغتنامه دهخداربل . [ رَ ب ِ ] (ع ص ) رَبْل . رِبْل .مرد بسیارگوشت . (از اقرب الموارد). مرد فربه بسیارگوشت . (ناظم الاطباء). و رجوع به رَبْل و رِبْل شود.
روئیللغتنامه دهخداروئیل . (اِخ ) پسر یعقوب و برادر مادری یوسف . (ناظم الاطباء). نام پسر مهتر یعقوب علیه السلام نه از مادر یوسف علیه السلام . (شرفنامه ٔ منیری ). نام پسری از یعقوب و آن مصحف رویین باشد. (یادداشت مؤلف ).