reboundsدیکشنری انگلیسی به فارسیrebounds، واکنش، اعاده، دوباره بجای اول برگشتن، برگشتن، حرکت ارتجاعی داشتن، جهش کردن، منعکس شدن، پس زدن
دستهبندی 1bunching/ bunch, prebunchواژههای مصوب فرهنگستانجمع کردن درختان یا بینهها در دستههای کوچک برای حملونقل