reducedدیکشنری انگلیسی به فارسیکاهش، کاستن، کم کردن، تقلیل دادن، ساده کردن، تنزل دادن، استحاله کردن، مطیع کردن، خرد کردن، خرد ساختن
پَسار قاعدهbase dragواژههای مصوب فرهنگستانپَسار ناشی از فشار کاهیدۀ (reduced pressure) وارد بر سطح قاعده
برش شبهژرفاییpseudo-depth slice, magslice imageواژههای مصوب فرهنگستانتصویری شبکهای از دادههای میدان مغناطیسی پس از اعمال پالایش همخوان بر دادههای مشاهدهشده یا برگرداندهبهقطب (reduced-to-pole)
برشزنی شبهژرفاییpseudo-depth slicingواژههای مصوب فرهنگستاننوعی پالایش طیفی که بر شبکة شدت مغناطیسی کل مشاهدهشده یا شبکة میدان مغناطیسی برگرداندهبهقطب (reduced-to-pole) اعمال میشود