refreshدیکشنری انگلیسی به فارسیتازه کردن، نیروی تازه دادن به، روشن کردن، از خستگی بیرون اوردن، با طراوت کردن، خنک ساختن، خنک کردن
بازآوردنrefreshواژههای مصوب فرهنگستان1. تکرار کردن یک عمل که درنهایت به بازسازی یا احیای ویژگیهای آن منجر میشود 2. کپی کردن اطلاعات از یک رسانۀ ذخیرهسازی در همان رسانه