لغتنامه دهخدا
رفش . [ رَ ] (ع اِ) رُفش . بیل چوبین . پارو. (یادداشت مؤلف ). بیل چوبین . (دهار). بیل که با آن خاک بردارند. (آنندراج ). بیل . المثل : من الرفش الی العرش ، درباره ٔ کسی گویند که به جاه و عزت رسد بعد از خواری و مذلت . (ناظم الاطباء). و منه المثل : الرفش الی العرش ؛ یعنی سلطنت