relativeدیکشنری انگلیسی به فارسینسبت فامیلی، خویشاوند، خودی، نزدیک، نسبی، مربوط، وابسته، فامیلی، وابسته به نسبت یا خویشی
بند موصولی توضیحیnon-restrictive relative clause, additive relative clause, appositive relative clauseواژههای مصوب فرهنگستانبندی که توضیحات بیشتر و اضافی درباره هستۀ اسمی خود ارائه میکند و در درون آن ضمیری هممرجع با آن هسته یافت میشود
بند موصولی توصیفیrestrictive relative clause, defining relative clauseواژههای مصوب فرهنگستانبندی که هستۀ اسمی خود را محدود و مشخص میکند و در درون آن ضمیری هممرجع با هسته واقع است
relativeدیکشنری انگلیسی به فارسینسبت فامیلی، خویشاوند، خودی، نزدیک، نسبی، مربوط، وابسته، فامیلی، وابسته به نسبت یا خویشی
relativeدیکشنری انگلیسی به فارسینسبت فامیلی، خویشاوند، خودی، نزدیک، نسبی، مربوط، وابسته، فامیلی، وابسته به نسبت یا خویشی