reliefدیکشنری انگلیسی به فارسیتسکین، کمک، راحتی، جبران، برجستگی، اعانه، ترمیم، فراغت، جانشین، حجاری برجسته، اسودگی، گره گشایی، رسایی، اسایش خاطر، تشفی، بر جسته کاری، خط بر جسته، رفع نگرانی، ازادی، تسکینی
آرامۀ خندهدارcomic reliefواژههای مصوب فرهنگستاننوعی فن نمایشی در سوگنامه برای فراغت تماشاگر و تغییر فضا از حالت جدی به کمدی