requirementدیکشنری انگلیسی به فارسیمورد نیاز، نیاز، الزام، نیازمندی، احتیاج، تقاضا، التزام، مقرره، ایجاب، دربایست
نیازهاrequirementsواژههای مصوب فرهنگستانمجموعۀ خواستهها و شرایطی که سامانۀ نرمافزاری دردستتولید باید برآورده سازد
گردآوری نیازrequirements acquisitionواژههای مصوب فرهنگستانمرحلۀ قبل از طراحی نرمافزار که در آن همۀ نیازهای سامانۀ نرمافزاری جمعآوری میشود
نیازکاویrequirements analysisواژههای مصوب فرهنگستانبررسی و تحلیل نیازها برای دستیابی به تعریف دقیق سامانه متـ . تحلیل نیازها
نیازهاrequirementsواژههای مصوب فرهنگستانمجموعۀ خواستهها و شرایطی که سامانۀ نرمافزاری دردستتولید باید برآورده سازد
تطبیق با نیازهاconformance to requirementsواژههای مصوب فرهنگستانبرخورداری یک محصول از همۀ ویژگیهای ازپیشتعیینشده
نیازهاrequirementsواژههای مصوب فرهنگستانمجموعۀ خواستهها و شرایطی که سامانۀ نرمافزاری دردستتولید باید برآورده سازد