residuesدیکشنری انگلیسی به فارسیباقی مانده، پس مانده، ته نشین، پس ماند، قسمت باقی مانده، فضولات، تفاله مانده، زیادتی، فضله
residueدیکشنری انگلیسی به فارسیباقی مانده، پس مانده، ته نشین، پس ماند، قسمت باقی مانده، فضولات، تفاله مانده، زیادتی، فضله
حساب ماندههاcalculus of residuesواژههای مصوب فرهنگستانمبحثی از نظریۀ توابع مختلط که به مطالعۀ ماندهها مربوط میشود
ماندهresidueواژههای مصوب فرهنگستان[زیستشناسی-پروتگانشناسی] هریک از اجزای سازندۀ یک درشتمولکول [شیمی، مهندسی بسپار] تهماندهای که پس از تقطیر یک محلول ناخالص برجای میماند
بقایای آفتکُشpesticide residueواژههای مصوب فرهنگستانمقداری از آفتکش یا ترکیب سمّی آن که پس از مدتزمان معینی روی سطح یا داخل گیاه باقی میماند
حساب ماندههاcalculus of residuesواژههای مصوب فرهنگستانمبحثی از نظریۀ توابع مختلط که به مطالعۀ ماندهها مربوط میشود
حساب ماندههاcalculus of residuesواژههای مصوب فرهنگستانمبحثی از نظریۀ توابع مختلط که به مطالعۀ ماندهها مربوط میشود